حضور و حيات اديان در صحنه جوامع، از يك سو مبتنى بر محتواى آنها و از سوى
ديگر متكى برآحاد پيروانى است كه متعهدانه به دين و مسلك خود دلبستگى
دارند، ازكيان آن دفاع مى كنند و در ترويج و گسترش آن مى كوشند و اگر جز
اين بود، چيزى از اديان باقى نمى ماند، مگر سنگ نبشته هايى چند و كتابهايى
فرسوده كه به عنوان آثار باستانى درموزه ها نگاهدارى مى شد و يا متون آن
به عنوان ادبيات اعصار پيشين در دانشگاهها مورد توجه قرار مى گرفت، چونان
اساطير باستانى يونان ومصر!
بنابراين يكى از عوامل عمده استمرار حيات اجتماعى اديان، وجود انسانهايى
است كه به آن اديان عشق ورزيده، پايبند گشته وحاضر بوده اند از حريم آن
جانفشانى كنند.
اين احساس، زمانى در پيروان يك دين به وجود مى آيد كه به هرحال ـ در نتيجه
تلقين، عادت، تربيت محيطى واجتماعى و يا تفكر و انتخاب ـ پيروان آن دين،
ارزشى را درآن يافته باشند و ضرورتى را در پايبندى به آن ديده باشند كه در
دينى ديگر يا در بى دينى نتوانند جست وجو كنند.
فارغ ازاين كه احساس دلبستگى و پايبندى به يك دين يا مسلك و مكتب چگونه به
وجود آمده و يا مى تواند به وجود آيد، اين نكته به خصوص شايان تأمّل است
كه پس از پيدايش چنين احساس و باورى است كه فرد در زمره پيروان درمى آيد و
بديهى است كه پس از پذيرش و پايبندى به يك دين، هر مكتب و مرامى را كه
بيگانه با دين او باشد و يا در تضاد با باورهايش شناخته شود، باطل مى داند
و به ردّ و انكار آن برمى خيزد ودراين نبرد درونى و فكرى، اگر كار به نبرد
بيرونى هم كشيده شود، دفاع و تهاجم را ادامه مى دهد.
بنابراين دريك نگاه عام ـ با ناديده گرفتن موارد استثنايى ـ همواره در منش
توده هاى مردم، پذيرش يك دين، انكار كمال يا درستى ساير اديان و مكاتب و
يا دست كم بى اطلاعى ازآن را به همراه دارد.
اين مرزبندى اعتقادى و ذهنى و سپس عينى و عملى ميان اديان، همواره يكسان
نبوده و اين ناهمسازى هميشه به يك ميزان ديده نشده است. پيروان برخى از
اديان، خود را به يك دين، نزديك تر مى بينند تا دينى ديگر، با برخى حاضر
به زندگى مسالمت آميز هستند و با برخى ديگر حاضر به مسامحه و سهل گيرى
نيستند.
اين احساس واين مرزبندى تنها درميان اديان وجود ندارد، بلكه همانند آن را در رويارويى مذاهب گوناگون يك دين، نيز مى توان شاهد بود.
اكنون مى توان دريافت كه بسيارى از جنگها، ناهمسازيها وعناد ورزيهاى خونين
كه در طول تاريخ بشر ميان ملتها ومليتها شكل گرفت، نيتجه همين احساس و
باورها بوده است ودراين ميان ،هستند كسانى كه سعى دارند از فراز تاريخ،
حركتهاى فكرى و اجتماعى و… بشر را مطالعه كنند و براى زدايش ناهنجاريها
چاره اى بينديشند ويا با تكيه به اندوخته ها و تجربه هاى ثبت شده، نگاهى
جديد به جهان وانسان و دين داشته باشند.
پلوراليسم، يكى از اين نگاهها است. نگاهى است كه مى خواهد به وسعت و
گنجايش همه باورها، آيينها، مكتبها، جهان بينى ها و مسلكها جاده اى را
احداث كند و تمامى آنها را، به رغم تنوع ظاهرى و حتى تضادهاى ديرپايشان
،به وحدت و يكسانى منتهى سازد وبه همه دگر ستيزيها و دشمنيهاى عقيدتى و
مشاجرات دينى پايان دهد و يا تعدد مذاهب و تنوع برداشتها را توجيه نمايد و
يا …
ما اكنون در صدد بررسى عوامل و انگيزه هاى گرايش به پلوراليسم نيستيم، چه
اين كه اين عوامل وانگيزه ها مى توانند ناهمسو و يا متضاد باشند. بلكه مى
بايست فارغ از اغراض و انگيزه ها ، به سنجش اين نظريه و پيامدهاى علمى و
عملى آن پرداخت و درجستارى قرآنى از منظر قرآن به داورى نشست.
چنانكه بناى تحقيق دراين شماره از فصلنامه بر طرح زمينه هاى بايسته پژوهشى
است، ما نيز بى آن كه در پى داورى باشيم، همت را در تبيين زمينه ها به كار
مى گيريم.
ييكى از مسائلى كه ذهن انديشمندان همه اديان را به خود مشغول داشته، مسأله تعدد اديان و تنوع مذاهب و برداشتها است.
پرسشى كه دراين باره براى اهل نظر مطرح بوده و هست، اين است كه آيا تنها
گروندگان به يك دين خاص، رستگار خواهند بود؟ وآيا براى رسيدن به حقيقت،
تنها يك راه وجود دارد و راههاى ديگر از رساندن انسان به نجات و سعادت
ناتوانند؟
تلاشهاى چندى در پاسخگويى به اين پرسشها صورت گرفته است كه آنها را در سه نگرش مى توان خلاصه كرد. 1
1. انحصارگرايى واعتقاد به اين كه تنها يك دين و يك برداشت و تلقى دينى حق
است وانسان را به سعادت و رستگارى مى رساند و بقيه اديان، نافرجام و عقيم
مى باشند.
2. كثرت گرايى، كه عبارت است از اعتقاد به اين كه نجات و رستگارى، در
پيروى ازيك دين خاص منحصر نشده است، بلكه حقيقت مطلق، مشترك ميان همه
اديان است واديان، مذاهب، شريعتها وآيين هاى گونه گون، هريك جلوه هايى
ازآن (حقّ مطلق) هستند.
كثرت گرايى دينى كه همان پلوراليسم دينى است،همه اديان جهان را در
بردارنده برداشتهاى متغير و دريافتها و واكنشهاى گوناگون ازيك حقيقت غايى
مى داند و هيچ گونه برترى براى يكى از آنها قايل نيست.
با توجه به اين بيان، مى توان دريافت كه كثرت گرايى و پلوراليسم دينى، داراى دو ميدان است.
ييك ـ پلوراليسم درون دينى، كه مى توان آن را پلوراليسم مذهبى دانست، چه
اين كه گاه دريك دين، دهها مذهب، برداشت و تفسير و قراءت وجود دارد و
بنابر نظريه كثرت گرايى، مى توان همه آنها را در بردارنده بخشى از حقيقت
دانست.
دو ـ پلوراليسم برون دينى، كه عبارت است ازپذيرش اديان متعدد و اعتقاد به سعادت بخشى همه آنها و اشتراك در يك هدف و سرانجام.
3. شمول گرايى: به اين معنى كه دين حق، فقط يك دين است، اما برخوردارى از
سعادت و رستگارى، بستگى بدان ندارد كه انسان به طور رسمى خود را پيرو آن
دين بداند. بلكه اگر رفتار و عمل فرد، همسو با دين حق وارزشهاى آيين
راستين باشد، آن فرد به رستگارى خواهد رسيد.
بنابراين رحمت و سعادت ورستگارى نهفته در دين حق، تنها براى پيروان رسمى
آن دين نيست، بلكه شامل همه كسانى مى شود كه به هرحال ـ گرچه ناخودآگاه ـ
با دين حق و برنامه هاى آن همسو شده باشند.2
(كارل رانر) اين گروه را (مسيحيان بى نام) ناميده است و در فرهنگ اسلامى همانند اين بينش درباره (اهل كتاب) ديده شده است.
قبل ازاين كه به طرح پرسشها و بيان ارتباط آنها با معرفت دينى و
ضرورت جست وجو از پاسخهاى قرآنى براى آن پرسشها داشته باشيم، بايسته مى
نمايد كه به فشرده ديدگاهها در مقوله پلوراليسم دينى اشارتى داشته باشيم،
زيرا مطالعه اين نظرگاهها، خود فضاساز و پرسش آفرين ومايه تجزيه و تحليل
بيش تر موضوع است و به عبارت ديگر، موضوع را براى بررسى و تحقيق، روشن مى
سازد. 3
1. حيات دينى انسان، زنجيره توانمندى است كه به رغم برخوردارى از يك مايه
و ماهيت، ناهمگونى ها و ديگرسانى هاى بسيارى در آن ديده مى شود، اما اين
اختلافها ناشى ازخلاقيتهاى بشر و بازتاب گوناگونى طبيعتها و صورتهاى
انديشه انسانها است. 4
2. هريك ازاديان داراى مفاهيم مخصوص به خود هستند واين گونه نيست كه در دو
دين، يك مفهوم را به كار برند. مثلاً مسيحيان نمى گويند كه (اللّه) بخشنده
نيست، زيرا مفهوم كلام مسيحى اصولاً شامل هيچ نوع گزاره و حكمى درباره
(اللّه) نيست.
نتيجه اين كه اساساً اديان، ناظر به يكديگر نبوده اند تا يكديگر را نفى كنند و پذيرش يكى نفى ديگرى را در پى داشته باشد.
ممكن است نظريه (بازى زبانى) ويتگنشتاين، نزديك به نظريه فوق و يا همان
باشد. به نظر ويتگنشتاين، آنچه در متن ايمان مسيحى وجود دارد، نمى تواند
با آنچه در متن دينى ديگر بيان شده مخالف باشد، زيرا زبانهاى دينى گونه
گون است و هرزبان به جامعه و سنت خاصى تعلق دارد. 5
3. اندكى پس از هزاره پيش از ميلاد، عصر طلايى خلاقيت دينى آغاز گرديده و
دراين دوران، يك رشته تجربيات مكاشفه اى در نقاط مختلف جهان به وقوع
پيوسته است و پيامبرانى چون ايليا، اشعياء، زرتشت و متفكرانى مثل لائوتسه
وكنفوسيوس در چين، سقراط و افلاطون در يونان، بودا و مهاويرا در هند و… پا
به عرصه تاريخ نهادند و محدوديت ارتباطات ميان ملتها درآن عصر وهمچنين
تفاوت بسترهاى فرهنگى سبب تنوع اين اديان گرديد.6
4. گوهر ديندارى، تجربه ايمانى است و رويارويى انسان با اين تجربه در
محدوديتهاى تاريخى، اجتماعى، زبانى وجسمانى صورت گرفته وهمين محدوديتها
كثرت را پديد آورده است.
ازاين نظر، ايمان بر شريعت ـ آداب و رسوم و روشها ـ ترجيح دارد وآنچه
اصالت دارد اصل تجربه دينى واصل ايمان است كه درهمه اديان وجود دارد. 7
5. با اين كه پيروان هر دين، حق دارند كه بحث حق و باطل را جدى بگيرند و
پيروى از آيين ومذهب خود را تنها راه نجات و رستگارى بدانند، اما چنان
نيست كه راه همزيستى مسالمت آميز را بر روى خود ببندند. 8
6. خداوند، خود تدبيرى انديشيده است تا سرّ حقيقت را برآدميان پوشيده دارد
و حيرانى پديد آورد، تا تنها رازدانان بتوانند به حقيقت دست يابند.
نتيجه اين كه تعدد وكثرت اديان، خود داراى حكمتى است، هر چند همه آنها در حقيقت از يك اصل و ريشه برخاسته اند.9
7. حقايق، لايه لايه و تو در تو هستند وهر انسانى به هنگام گزينش به لايه
اى از حقيقت دل مى بندد وازاين رهگذر، كثرت و گوناگونى اديان ومذاهب پديد
مى آيد. 10
8. درجهان تنها يك ممدوح وجود دارد وهمه انسانها درهمه كيشها وآيين ها،
زبان به ستايش همان حقيقت يكتا گشوده اند، هرچند روشها و الفاظشان با هم
متفاوت است. 11
9. آموزه هاى اعتقادى، گوهر دين نيستند، بلكه گوهر دين، تحول شخصيت انسان
است. از اين رو، اگر اديان به ظاهر ناهمساز و متعدد، درايجاد تحول روحى،
همگون باشند، بايد آنها را همساز و قابل جمع دانست. 12
10. حقيقت،مجموعه اى است از اجزا و عناصرى كه هريك ازآنها در يكى از اديان يافت مى شود. 13
11. انسانها سرانجام به حقيقت دست خواهند يافت، چه صادق باشند و چه كاذب،
چه انديشمندانه راهى را برگزيده باشند يا از سر تقليد، چه زود به حقيقت
برسند يا با فاصله و طى مراحل و دشواريهاى بيش تر. 14
12. درجهان، حق وباطل درهم آميخته اند وهيچ حق خالصى را نمى توان يافت، چنانكه هيچ چيز سراسر باطلى را نمى شود پيدا كرد.
آميختگى حق وباطل سبب مى شود تا فهم آدميان ازدين نيز، آميخته اى از حق
وباطل باشد، ازاين رو كثرت پديد مى آيد، كثرتى كه افراد آن هيچ گونه برترى
بر يكديگر ندارد. 15
13. هدايت، امرى تشكيكى است وتفاوت اديان با هم، بستگى به اين دارد كه از حداقل هدايت برخوردارند، يا از حداكثر هدايت.
بنابراين اختلاف اديان، طولى است وهمه در راستاى حق درحركت هستند وبه سوى
حق و رستگارى هدايت مى كنند، برخى در اين هدايتگرى نيرومندترند و برخى
ضعيف تر.16
با توجه به آنچه ياد شد، پرسشهاى ذيل مجال طرح دارد:
1. روح فرهنگ قرآنى با كدام يك از سه نظريه انحصارگرايى، پلوراليسم و شمول
گرايى سازگار است و آيا مى توان از نص آيات، دلايلى را نشان داد، يا نظريه
قرآن را دراين زمينه مى بايست از جمع بندى آيات و لوازم مفهومى به دست
آورد؟
2. نگاه و داورى قرآن درباره همه اديانى كه غيراز دين اسلام باشند، يكسان
است، يا چنانكه ازمجموعه اى آيات استشمام مى شود، قرآن ميان اهل كتاب
ومرامهاى شرك آلود و مسلكهاى الحادى فرق گذاشته است؟
3. اين كه قرآن ميان اديان غيراسلامى تفاوت قايل است واهل كتاب را
ازمشركان و ملحدان متمايز ساخته است، ازآن روست كه اديان آسمانى به طور
كلى قدرت هدايتگرى و نجات بخشى مشترك دارند واين خاصيت در مرامهاى شرك
آلود و الحادى وجود ندارد، يا علت اين فرق گذارى را در جايى ديگر بايد جست
وجو كرد؟
4. درصورتى كه اديان آسمانى نوعى هدف و غايت مشترك را دنبال كنند و قرآن
براى همه آنها نوعى اعتبار قايل شده باشد، علت ترجيح اسلام برساير اديان
آسمانى را ازنظر قرآن، چگونه بايد ارزيابى كرد. آيا مى توان نظريه تشكيك
درهدايتگرى را پذيرفت و مراتب طولى براى پيامبران و آيينهاى ايشان قايل شد
يا خير؟
5. آيا مى توان براساس آيات قرآنى، معارف و رهنمودها و قوانين دين را به
دو بخش عمده تقسيم كرد، بخشى را گوهر ومايه اصلى ايمان وديانت دانست و
بخشى ديگر را روبنا، پوسته و يا روش به شمار آورد؟
6. اگر گوهر دين را به معناى ضرورى ترين عنصر ايمان و كم ترين معرفت و
باورى بدانيم كه سعادت ونجات و رستگارى انسان بدان بستگى دارد. ازنظر
قرآن، گوهر دين چيست؟ و قرآن چه ميزان از باور و عمل را شرط بايسته
رستگارى دانسته است؟
7. گوهر دين ازنظر قرآن، بيش تر جنبه اعتقادى و معرفتى دارد، يا حيثيت
عملى و رفتارى درآن مهم تر است و يا اين كه اعتقاد و عمل به شكل همسان،
مورد نظر قرار گرفته واز يكديگر تفكيك ناپذيرند؟
توجه به اين پرسش ازآن جهت مهم است كه اگر گوهر و حقيقت دين را درعمل و
رفتار سعادت بخش جست وجو كنيم، درآن صورت كسانى كه حتى ناخودآگاه وبه دليل
گرايشهاى فطرى گام درميدان عمل صالح گذاشته باشند، به سعادت خواهند رسيد،
هرچند در اعتقاد و باور، مؤمن به شمار نمى آمده اند. ويا اگر گوهر دين را
تنها درناحيه باور خلاصه بدانيم، بايد مدعيان ايمان، هرچند در عمل به
باورهاى خود وفادار نباشند، به رستگارى رسند!
8. تعبيرهايى چون (ان الدين عند اللّه الاسلام) (آل عمران/ 19) (تنها دين
معتبر و پذيرفته شده نزد خداوند، اسلام است) و (ومن يبتغ غيرالاسلام ديناً
فلن يقبل منه) (آل عمران/ 85) (هركس جز اسلام دينى را برگزيند، هرگز از او
پذيرفته نخواهد شد) در قرآن به چشم مى خورد. آيا واژه اسلام دراين آيات،
نظر به مجموعه باورها و قوانين دين پيامبر خاتم و وحى قرآنى دارد، يا بيش
تر، معناى لغوى آن مورد نظر است و اين آيات درحقيقت بيانگر گوهر ايمان مى
باشد كه عبارت است از تسليم در برابر حق، حقى كه انسان آن را شناخته است؟
درصورتى كه معناى لغوى اسلام، مورد نظر باشد، مى توان نتيجه گرفت كه (روح
تسليم)، گوهر ايمان ومايه رستگارى است واين روحيه مى تواند مشترك ميان
بسيارى از پيروان اديان ومذاهب اسلامى و غيراسلامى باشد وانسانهايى كه
آنچه را حق شناخته، ارج نهاده ودر برابر آن تسليم بوده اند، به نجات
خواهند رسيد، چه مسلمان باشند وچه مسيحى و چه… حال اين نجات يابى مى تواند
براساس نظريه پلوراليسم دينى باشد يا نظريه شمول گرايى؟
9. دعوت قرآن از اهل كتاب براى هم انديشى وهمراهى ومشاركت، در اين آيه به
چه معنى است: (قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمة سواء بيننا و بينكم الاّ
نعبد الاّ اللّه و لانشرك به شيئاً ولايتّخذ بعضنا بعضاً ارباباً من دون
اللّه) آل عمران/ 64
بگو اى اهل كتاب، بياييد تا از كلمه اى كه هم پذيرفته ما است وهم پذيرفته
شما، پيروى كنيم، جز خداى را نپرستيم وهيچ شريك براى او قرار ندهيم،
ويكديگر را به جاى خداوند پرستش نكنيم.
آيا دراين آيه، اهل كتاب، دعوت به گوهر ايمان شده اند؟
اين فراخوانى به همسويى و استفاده از مشتركات، تنها يك همسويى اجتماعى
براى زندگى مسالمت آميز است و يا زمينه اى براى تفاهمها ومعرفتهاى بيشتر و
يا اصولاً نشانگر آن است كه همين اندازه از اشتراك دينى براى رستگارى
انسانها كافى است؟
10. آيا در قرآن و تفاسير، براى همه يا برخى از مبانى پلوراليسم، دلايل ومطالبى ـ دراثبات يا نفى ـ مى توان جست وجو كرد؟
مبانى مورد نظر به اجمال عبارتند از:
ـ تنوع فهمها از متن دينى، بى گمان كثرت و تنوع اديان ومذاهب را درپى دارد وگريزى ازاين كثرت نيست.
ـ تنوع قراء تها، برداشتها وتفسيرها، نتيجه طبيعى تجربه هاى دينى است.
ـ درهر تجربه دينى وهم زمان با آن، تفسيرى وجود دارد و تجربه بدون تفسير ممكن نيست.
ـ انسانها هيچ مفهوم روشنى از خداوند در دست ندارند، بلكه هريك تنها بخشى
از حقيقت را دريافته اند و دريافتهاى آنان ترجيحى بر يكديگر ندارد.
ـ اعتقاد به رحمت و هدايت عام الهى، اعتقاد به پلوراليسم را در پى دارد،
چه اين كه اگر تنها پيروان يك مذهب يا يك ديانت را هدايت يافته بدانيم،
اين با صفت هادى بودن خداوند ناسازگار است.
ـ فضيلتها وارزشها با هم ناسازگارند وانسانها ناگزير هريك، مجموعه اى از
ارزشها را بر مى گزينند و بدين سان كثرت به طور طبيعى واجتناب ناپذير پديد
مى آيد.
ـ تجربه دينى عبارت است از سلوك به سوى حقيقت واين تجربه درهمه اديان وجود دارد، بنابراين همه پيروان اديان به حقيقت واصل مى شوند.
ـ بررسى و ترجيح عقلى اديان بر يكديگر ممكن نيست واين ترجيح، تنها در قلمرو احساس صورت مى گيرد.
ـ انسانها همه در پرتو هدايت هدايتگران پنهانى قرار دارند وعامل اصلى
راهيابى انسانها به نجات و سعادت همان هدايتهاى پنهانى است وهاديان ظاهرى
و پوششهاى دينى، تنها يك امر احساسى است.
ـ يك انسان كامل وجود ندارد، بلكه هر كس مى تواند براى خودش انسان كاملى
باشد وبه كمال برسد و البته كمال او با ديگرى متفاوت است وازاين رو كثرت
پديد مى آيد. اما كثرتى كه آحاد آن يكديگر را نفى نمى كنند، بلكه هريك خود
مايه كمال را داراست. آيه اى كه براى اين منظور ممكن است مورد استناد قرار
گيرد، عبارت است از: (ولقد جئتمونا فرادى كما خلقناكم أوّل مرّة) (انعام/
94) ازاين آيه ممكن است استفاده شود كه انسانها در قيامت، هريك محاسبه اى
خاص خود دارند و با ديگران مقايسه نمى شوند.
11. آيا مى توان تنوّع شريعتها وتعدّد انبيا و تفاوت برنامه هاى آنان را با يكى از نظريه هاى پلوراليزم توضيح داد؟
12. درصورتى كه وحى قرآنى، تنها راه نجات و رستگارى را تدين به اسلام و
دين خاتم بداند، چه معيارهايى را براى اين حقانيت انحصارى ارائه كرده است؟
13. ازنظر قرآن، آيا سعادت ورستگارى انسان، بسته به اين است كه تمام حقيقت
را يافته باشد وبدان مؤمن باشد، يا حتى ايمان به بخشى ازحقيقتها نيز مى
تواند مايه نجات باشد؟
14. در وحى قرآنى، آموزه ها و باورهاى دينى، همه از اهميت ذاتى
برخوردارند، يا همه جنبه آلى و ايصالى دارند و جايگزين پذيرند، يا مى توان
قائل به تفكيك شد وميان اعتقادهاى اصلى و فرعى واحكام ثابت و متغير واخلاق
وتكاليف عبادى واجتماعى فرق گذاشت؟
15. اگر به شكلى تمايل به پلوراليسم دينى داشته باشيم، چه توجيهى براى
آيات ذيل خواهيم داشت كه به صراحت پيروان ساير اديان را به اسلام دعوت
كرده وحتى آنان را كه پذيراى اسلام نباشند، تهديد به مجازات كرده است:
(وينذر الذين قالوا اتخذ اللّه ولداً ) كهف/ 4
(وقالوا اتّخذ الرحمن ولداً) مريم / 88
(لقد كفر الذين قالوا انّ اللّه ثالث ثلثة ) مائده/ 73
(لقد كفر الذين قالوا انّ اللّه هو المسيح بن مريم ) مائده/ 72
(كنتم خير امّة اخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر )
آل عمران/ 110
(انّا هديناه السبيل اما شاكراً و امّا كفوراً) انسان/ 3
(وانّ هذا صراطى مستقيماً فاتّبعوه ولاتتبعوا السبل فتفرّق بكم عن سبيله)
انعام/ 153
(فان آمنوا بمثل ما آمنتم به فقد اهتدوا وان تولّوا فانما هم فى شقاق) بقره/ 137
(اليوم اكملت لكم دينكم وأتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام ديناً)
مائده/ 3
(فان أسلموا فقد اهتدوا) آل عمران/ 20
(هو الذى أرسل رسوله بالهدى ودين الحق ليظهره على الدين كله ولو كره المشركون) توبه/ 33
(وما ارسلناك الا كافّة للنّاس) سبأ / 28
(تبارك الذى نزّل الفرقان على عبده ليكون للعالمين نذيراً) فرقان/ 1
آياتى ديگر دلالت براين مطلب دارد كه پس از ظهور اسلام، يك راه بيشتر
فراروى مردم در شرق و غرب عالم نيست، چرا كه اگر راههاى ديگر نيز مستقيم و
درست بودند، نبايد سالكان آنها (كافر) ، (ضال) و مستحق عذاب معرفى شوند:
(قل اطيعوا اللّه و الرسول فان تولّوا فان اللّه لايحبّ الكافرين) آل عمران/ 32
(ومن يعص اللّه و رسوله و يتعدّ حدوده يدخله ناراً خالداً فيها و له عذاب مهين)
نساء/ 14
(ومن يعص اللّه و رسوله فقد ضلّ ضلالاً مبيناً) احزاب/ 36
16. اگر نظريه پلوراليستى هيگ، پذيرفته شود، كه حقيقت غايى و وجود خداوند
غيرقابل توصيف است و از همين رو توضيحات بى شمارى در اديان گوناگون از آن
به وجود آمده است آيا پرستش چنين حقيقت غيرقابل توصيفى، پرستش يك امر
مجهول و موهوم نخواهد بود؟ و آيا قرآن، خداوند را قابل توصيف مى داند يا
خير؟
اگر توصيف كامل خداوند را ممكن نمى داند، پس توصيفهايى كه خود ارائه كرده
است چيست؟ و دراين صورت ايمان به خداى توصيف ناپذير، چگونه ممكن خواهد بود؟
17. آيا پذيرش اين نكته كه تنها عده اى خاص به هدايت مى رسند، به معناى
اين نخواهد بود كه همواره عده زيادى ازمردم، زير نفوذ و سيطره شيطان مى
باشند ودر نبرد بين حق وباطل، برترى و قدرت و استيلا از آنِ باطل بوده و
حق در اقليت و ضعف فرومانده است. با اين كه در برخى آيات، غلبه حق بر باطل
و قاهريت مطلق خداوند بر شيطان وعناصر شيطانى استفاده مى شود، كه آيات زير
از آن جمله اند:
(وقل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقاً) اسراء/ 81
بگو حق آمد و باطل نابود گشت، حقاً كه باطل، نابود شدنى است.
(بل نقذف بالحق على الباطل فيدمغه فاذا هو زاهق) انبياء / 18
بلكه حق را بر فرق باطل فرو مى كوبيم تا آن را در هم كوبد و نتيجه چيزى جز نابودى باطل نيست.
(كتب اللّه لأغلبنّ أنا و رسلى إنّ اللّه قويّ عزيز) مجادله / 21
خداوند مقرر داشته كه: من (خدا) و پيامبرانم پيروز مى شويم. زيرا خدا توانا و پيروز است.
(وانّ جندنا لهم الغالبون) صافات / 173
وبراستى لشگريان ما، گروه برنده و پيروزند.
(ان كيد الشيطان كان ضعيفاً) نساء / 76
براستى كه حيله هاى شيطان همواره ضعيف بوده است.
البته دركناراين آيات، آيات ديگرى هم در قرآن هست كه خود تأييد كننده
گمراهى اكثريت مردم است وگروه اقليت را اهل ايمان وشكر معرفى كرده است.
دراين صورت بايد نسبت ميان آيات فوق و آيات ذيل را كه يادآور خواهيم شد،
روشن ساخت.
(وما اكثرالناس ولو حرصت بمؤمنين) يوسف / 103
هرچند تو به ايمان آوردن مردم اصرار و تمايل و حرص داشته باشى، بيش ترمردم ايمان نخواهند آورد.
(وإن تطع أكثر من فى الأرض يضلّوك عن سبيل اللّه) انعام / 116
واگر بيش ترمردم زمين را اطاعت كنى، تو را از راه خدا منحرف خواهند ساخت.
(اعملوا آل داود شكراً و قليل من عبادى الشكور) سبأ/ 13
اى خاندان داود شكر گزاريد، چه اين كه گروه اندكى از بندگان من شكر مرا بسيار مى گزارند.
(وما آمن معه إلاّ قليل) هود/ 40
به او ـ پيامبر الهى، نوح ـ ايمان نياوردند، مگر گروهى بسيار اندك.
18. اعتقاد به پلوراليزم دينى، حق ديدن همه روشها و منشهاى متكى بر جهان
بينى ها و ديانتهاى مختلف را درپى دارد واين نگرش به اديان ومذاهب، هرچند
ازنظراجتماعى، همزيستى مسالمت آميز را به وجود مى آورد و درگيريهاى خونين
و رنج آور بسيارى را ازميان بر مى دارد وحتى پاسخگوى برخى پرسشهاى فكرى
ودغدغه هاى ذهنى (درباره اين كه آيا اكثريت، اهل نجاتند يا خير) نيز هست،
ولى از سوى ديگر با اعتقاد به پلوراليزم وحق ديدن همه اديان و مستقيم
شمردن همه صراطها، اين پيامدها نيز پديد مى آيد:
1. ديگر براى سالكان، انگيزه اى براى حركت دريك صراط خاص يا اعتقاد به يك
دين بخصوص باقى نمى ماند و آنان مجال خواهند داشت كه اديان و صراطهايى را
برگزينند كه با تمايلات نفسانى ولذايذ جسمانى سازگارتر باشد، تكليف كم ترى
از پيروان بخواهد و آزادى بيش ترى به آنان بدهد.
2. درصورت مستقيم ديدن همه صراطهاى دينى وحق شمردن همه اديان ومكاتب
آسمانى و غيرآسمانى، مجالى براى هدايتگرى، امر به معروف، نهى ازمنكر، جهاد
در راه ايمان وعقيده باقى نمى ماند، زيرا حق را به حق دعوت كردن، كارى لغو
و بيهوده است و فرض اين است كه ترجيح مهم و اساسى نيز ميان آنها وجود
ندارد.
حال با توجه به اين نكات، آيا مى توان گفت كه وجود آيات امر به معروف و
نهى از منكر، آيات جهاد، تشويق به مبارزه با شرك وكفر در قرآن، همه وهمه
دلايلى هستند برنادرستى تفكر پلوراليسم دينى ازديدگاه وحى قرآنى؟
واگر براستى ميان پلوراليسم، وآيات جهاد و امر به معروف و نهى ازمنكر،
نسبت تنافى وتضاد وجود داشته باشد، مؤمنانى كه با وجود ايمان به آيات
قرآن، پلوراليسم را باور داشته باشند، ازنظر قرآن در شمار كدام طيف ايمان
قرار دارند؟
19. سكولاريسم، فرآيند اعتقاد به پلوراليسم است، زيرا درجامعه اى كه
اديان، مذاهب، باورها و قراء تهاى گوناگونى ازيك دين يا اصل ديانت واخلاق
وجود دارد وهمه حق و مستقيم هستند، امكان به كارگيرى همه آن باورها در
سيستم سياسى جامعه به طور همسان و همزمان ممكن نيست. (گذشته ازاين كه
درنگاه برخى اصولاً اين حضور لازم و صحيح هم نيست)
پس ناگزير بايد دست همه آنها را از صحنه سياست و اداره مسائل جامعه كوتاه
دانست و دين را در زندگى فردى انسانها محدود شمرد و پايبند (سكولاريسم) شد.
حال اين پرسش مطرح است كه آيا روح تعاليم قرآنى با محدود شدن دين در زندگى
فردى ودخالت نداشتن آن درمسايل اجتماعى و سياسى سازگار است؟
به تعبير ديگر، آيا مى توان براساس نظرگاههاى قرآن، سكولاريسم را به عنوان
يكى از پيامدها يا دستاوردهاى پلوراليسم پذيرفت. يا اساساً روح تعاليم،
قوانين و برنامه هاى وحى قرآنى، نفى كننده سكولاريسم است و درنتيجه نفى
كننده پلوراليسم نيز هست؟
20. آياتى كه در قرآن، مؤمنان را به اخلاص درانديشه وعمل فراخوانده و يا
اطمينان و يقين را ستوده است، مى تواند دليلى باشد براين كه دستيابى انسان
به حقيقت خالص وناب، ممكن است و حقيقت در تماميت خود براى انسان، قابل
شناسايى است وانسان مى تواند به مرحله اى برسد كه ترديد در حقيقت نداشته
باشد؟
ارتباط اين پرسشها با مبحث پلوراليسم از آن روست كه بنابر برخى مبانى
پلوراليسم، فهمها متعدد است وتمام حقيقت به فهم انسان در نمى آيد ويقين،
امرى دست نيافتنى است، ازاين رو كثرت ناگزير است و بايد آن را به عنوان يك
حقيقت پذيرفت.
21. ازنظر قرآن، سرّ كثرت اديان ومذاهب در كدام يك از موارد ذيل است؟
الف. تفاوت تشكيكى اديان، متناسب با ظرفيت وجود آدميان بوده است.
ب. عظمت امر متعالى و داراى بطون بودن آن، كثرت را پديد آورده است.
ج. عناد و انكار و طمع وهواى نفس.
د. تفاوت فهم آدميان و بى خبرى از برخى مراتب حقيقت.
1. مجله كيان، شماره 16، مقاله تعدد اديان، جان هيك، ترجمه بهاء الدين خرمشاهى.
2. اين نگرش شمول گرايانه پس از دومين شوراى واتيكان (1965 ـ 1962) مطرح شد.
3. فصلنامه حوزه و دانشگاه، سال دوم/ شماره هشتم، پاييز 1375، مقاله پلوراليسم دينى.
4. اين نظريه توسط ويلفرد كنت ول اسميت دركتاب (معنا و حقيقت دين) ذكر شده است.
ر.ك به: فلسفه دين، جان هيك، ترجمه بهرام راد، 232.
5. اين نظريه ازآن دبليو . اى . كريستين است كه دركتاب (معنا و حقيقت در دين) بيان شده است.
6. جان هيك اين نظريه را دركتاب (فلسفه دين) مطرح كرده است، 240 ـ 235.
7. اين ديدگاه متعلق است به آقاى محمد مجتهد شبسترى، ر . ك: كيان، سال پنجم، شماره 28.
8. اين نظر از سوى آقاى على گلپايگانى در مجله تخصصى كلام اسلامى شماره 23، پاييز 76 مطرح شده است.
9. اين ديدگاه توسط مولوى ابراز شده است. ر.ك به مثنوى، دفتر اول ابيات 86 ـ 2467.
10. اين نظريه نيز مربوط به مولوى مى باشد.
11. شرح مثنوى معنوى، رينولدالين نيكلسون، ترجمه و تعليق حسن لاهوتى، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، دفتر سوم، ابيات 6 ـ 2124.
12. اين نظريه نيز ازآن جان هيك مى باشد.
13. ر . ك به: كيان، شماره 36 ، مقاله صراطهاى مستقيم، دكتر عبدالكريم سروش.
14. همان.
15. همان. (اين ديدگاه را ايشان از مولوى نقل مى كنند.)
16. همان.